چهل چله گذشت و منِ چله نشین، باز چشم انتظار چله ای دیگر. چهل قنوت با اشک و ندبه، که بیایی. بیایی و چشمان سرگردانم را آرامش همیشه باشی. آقاجان! این روزها آسمان هم به دیدنت بیتابی می کند. خورشید هر روز به امیدی در دل آسمان، سبز می شود و تمام آسمان را می پیماید و در پایان روی زرد و شرمگینش را در دلگیرترین افق ها، در نقاب می کشد و غروب می آید. آسمان در قنوت خویش ستاره ها را و ماه را می آفریند.
مهتاب، گماشته آسمان است شاید شبی نشانی تو را برایش به ارمغان بیاورد.
مهدی جان، ای خواهش همیشه دستهای رو به آبی آسمان! مولایم، ای بزرگ نشاندار بی نشان و ای خواهش جستجوهای من در کوچه های انتظار! تو را ندیده ام ولی می دانم وقتی بیایی آسمان، عقده سالهای انتظار را می گشاید و ما نیز با آسمان و زمین، گام به گامت را خواهیم بوسید.
ای موعود! قاب خالی عکست را بر دیوار خانه خیالم آویخته ام و هر صبح و شام با اشکی که با نام تو معطّر است، غبار از آن برمی گیرم. مولایم، نشسته ام تا بیایی و کشور جانم را پر از بوی مهربانی کنی. می خواهم با دیدن تو، مظلومیت علی را ببینم و نجابت مادرت فاطمه را.
مولایم، بیا و خاکستری های عالم را در هم شکن. بیا و گل همیشه بهارمان باش. بیا تا هزاران هزار جمعه به یمن آمدنت باهم نماز شکر بخوانیم.
مولایم! ای فریاد در گلو خشکیده مظلومان!
مهدی جان، ای باعث التهاب ستاره و ای نور مخفی از نظرها و ای انتظار صبحدمان! باز هم به انتظار خواهم نشست و یقین دارم که تو، خواهی آمد.
آن سوی تر سپیده نشسته است در انتظار صبحدمان گریه می کند.
هر صبح ندبه خوان آمدنت خواهیم بود تا بوی خوب تو ای غایب حاضر، جانمان را جلا دهد.
از پشت کوه ها از لای نیمه باز پنجره های آرزو به دل بر بام خانه ها
چشمان منتظر سوسو زنان وعدهای از نور فریاد می زند فریاد از دلی که بشکسته است
و از حنجری که خسته خسته است چشمان منتظر خیس
در انتظار یار فریاد فریاد می زنند «أَمَّنْ یُجیب» خالق یکتا أَمَّنْ یُجیب بوی گل و بار صبحگاه
أَمَّنْ یُجیب خواهش من از تو این دعا تا کی به دشتها تا کی به چهار راه زمان پشت کوه ها
تا کی از لای نیمه باز پنجره های آرزو به دل فریاد برکشم، باز آ، امید آینه ها، بوی یاسها!
باز آ و بر دو چشم منتظرانت قدم گذار.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیکَ الْفَرَج